آغاز ماه هفتم بارداری و بارش اساسی برف
سلام هلوی آبدارم، خوبی توت فرنگی کوچولوی خوشملم؟ ایشالا از امروز شما ۱۰۰ روز دیگه مهمون
دل مامان هستی. من که عاشق این روزای شیرین بارداریم هستم و دوست دارم که سر موقع دنیا
بیای نارنج خوش عطرم. هر چند دوست دارم که زودتر ببینمت، اما الان هم با چشم دلم دارم می بینمت
و کلی لذت میبرم. حست میکنم! حتی ویژگی های اخلاقیتو میتونم حدس بزنم!
احساس می کنم خیلی دخمل آرومی هستی. خیلی با احساس و آروم و مهربان!
به خاطر همین هم اسم" آنیتا " رو برات انتخاب کردیم که یعنی مهربانی، خوشرویی و آراستگی.
پنج شنبه (۳/۹/۹۰) رفتیم خونه خاله شیمای خوشگلت برای تولد علی ناز و دوست داشتنی خاله.
خیلی خوش گذشت. خاله ها و دختر خاله ها هم بودند و روز خوبی رو در کنار هم سپری کردیم.
موقع برگشت هم خاله شیمای مهربونت کلی کیک و غذا گذاشت برای من و شما که فردا بخوریم.
(دست خاله مهربون درد نکنه)
وقتی رسیدم خونه بابا ع ر بدو بدو دستگاه آب میوه گیری شو راه انداخت و یه آب پرتقال حسابی برامون
گرفت، خوردیم و لالا کردیم.
راستی عزیزم این روزای نخست ماه هفتم بارداری من حسابی هوا برفی و سرد شده و برای من که
عاشق دونههای فرکتالی برف و سرما هستم خیلی حس خوبی ایجاد کرده.