پاکوچولوپاکوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

پاکوچولو

کاشکی وصل شود عشق تو به آزادی🌱

طناز من

1391/9/1 0:24
نویسنده : رایکا
278 بازدید
اشتراک گذاری

همین یک ساعت پیش داشتم با مامانم  تلفنی صحبت میکردم. آنی کنارم بازی میکرد و صداش میومد. مامان گفت گوشی رو بذار گوشش باهاش حرف بزنم! همیشه این کارو که میکردم آنی کاملا ساکت میشد، میخندید و میخواست تلفن رو بخوره. اما این بار برعکس متوجه صدای مامان شد و شروع کرد به زبون خودش یه چیزایی گفتن. مامانم خیلی براش جالب بود گفت چی میگه ؟ من:سوالنیشخند

اما هر دو خیلی خوشحال شدیم. اولین بار بود که آنی یه جورایی با تلفن حرف زد و نخواست بخوردش. کاملا به حرفای مامانم گوش میداد و جواب میداد. مامانم ازم خواست که حتما یادداشت کنم. منم با وجود خستگی اومدم و نوشتم.

تازه جالب اینکه وقتی بعد از این تلفن خواستم بخوابونمش، یکهو دیدم سریع پستونکشو از دهنش در آورد، بعد یه عطسه ای کرد و دوباره پستونک رو کرد تو دهنش!!!! خدایا ادم میخواد بخوردش وقتی این کارا رو میکنه.

یه کاری هم از باباش یاد گرفته، دو تایی همزمان انجام میدن. انگشتشو میکشه رو لب پایینی و صدا در میاره. امتحان کنین ببینین چه صدایی میده. من اینجا دیگه دقیق تر از این نمیتونم توضیح بدمخجالت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان نازی
1 آذر 91 1:48
سلام دوست عزیز.خدا فرشته کوچولوتو نگه داره زیر سایه شما.نمیدونم چرا وبلاگ و نوشته هاتون انرژی مثبت داشت.معلومه از ته دل و با لبخند نوشتید.تبریک میگم بخاطر انرژیه مثبتتون.کمتر وبلاگی به من این حس و میداد.
خوشحال میشم به ما هم سر بزنید.


خیلی ازتون ممنونم. شما لطف دارین. وقتی میبینم کسی حسمو میفهمه خیلی خوشحال میشم.
مینا مامی لیانا
2 آذر 91 23:45
آخی عزیزممم دیگه کم کم متوجه میشن هر چیزی برای چه بکار میره آنی جونم همیشه سلامت و شاد باشی
سوده
6 آذر 91 13:27
آخی عزیزم دیگه دارن روز به روز فهمیده تر میشن این نی نی ها


بله سوده جونم. تازه دارن متوجه میشن که کجا اومدن و تو دنیای دور و برشون چه خبره
سها
13 آذر 91 10:51
این بازی با لبش خیلی با حاله دوست میدارم









niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پاکوچولو می باشد