قطره طلای من تویی
سلام نازدار من.
آنی من تبدیل شده به یه جوجه کوچولوی جیک جیکو که از صبح که بیدار میشه تا شب یک بند جیک جیک میکنه و مغز مامان باباش رو حسابی تحت تاثیر قرار میده!
دیگه چه کنیم، خودم کم غر غرو بودم، آنی هم اضافه شد! بیچاره باباش
ازت انتقاد کردم دخمل ناناز مامان، الان خوبیات رو هم میگم که دلت نشکنه
کمک میکنی تو هر کاری. جمع و پهن کردن سفره، بردن ظرف بستنی یا لیوان برای بابا و ...، بوس کردن گاه و بیگاه ما و غافلگیر کردنمون! ( وقتی کار بدی میکنی بهت اخم میکنیم شروع میکنی تند تند ماچ کردن)
این مدت همه اش مسافرت بودیم. اول رفتیم یزد برای عقد عمو، بعد یه هفته رفتیم طالقان و تو حسابی جوجه بدبختی رو که خریده بودیم چلوندیش، بعد هم رفتیم شمال و نمک آبرود که خیلی جای خوب و کم نظیری بود . سورتمه اش واقعا منو از خودم بیخود کرد. با سورتمه کل جنگل پر از مه و سحر آمیز اونجا رو دور زدم. خیلی هیچان داشت برای من مدتها دور از هیجان! جمعه 5/18 هم که عروسی سعیده جون بود رفتیم قم، شنبه 5/19 هم پرنسس خوشگل مریم جون دنیا اومد. یعنی کلی کلی کلی اتفاقات خوب افتاده دور و برمون .
راستی امشب هم که دارم این متن رو برات مینویسم مهرسا و مامان و باباش اومدن خونه مون. عکستونو میذارم برات فرشته یکی یدونه من.