پاکوچولوپاکوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

پاکوچولو

کاشکی وصل شود عشق تو به آزادی🌱

سیسمونی بهشتم آنیتا

سلام سلام صد تا سلام به یاس خوشبوی مامان رایکا. الهی قربون اون پاهای کوچولوت برم من. امروز برات عکس اتاقتو گذاشتم آنیتای خوشملم. دوستت دارم یه عالمه، هر چی بگم بازم کمه                   ...
11 بهمن 1390

آب آلبالوی خوشمزه من

دختر کوچولوی نقلی من سلام، موش موشک خوشگل من سلام به روی ماهت این دو هفته که الان اومدم ازش برات بنویسم پر از فعالیت و جنب و جوش بود برای من و تو. جمعه (۲۳/۱۰/۹۰) برای اولین بار بابا ع ر منو برد فروشگاه "هایپر استار". وای که اگه میدونستم اینقدر شلوغه تو این وضعیت نمیرفتم. البته نباید جمعه بعدازظهر تو اوج شلوغی میرفتیم اونجا. اما خیلی بزرگ و خوب بود. هر چی که نیاز داری اونجا پیدا میشه و میتونی راحت همه خریداتو انجام بدی، به شرطی که وسط هفته بیای و ترجیحا صبح! من که فقط شکمم رو گرفته بودم کسی بهم نخوره، بعد هم با عجله چتد تا چیز اساسی که نیاز داشتیم رو خریدم و بدو بدو رفتم نشستم یه گوشه تا بابا ...
4 بهمن 1390

هفته 32 و سونوگرافی میوه بِهِ من

سلام عشق کوچولوی مامان رایکا، خوشبوی مامان چطوره؟ هفته پیش مامان جون و بابا جون اومده بودن خونه مون و این هفته هم خونه تکونی داشتیم، من دیگه الان سر فرصت اومدم تا برات از خبرای این مدت بنویسم. چهارشنبه (۱۴/۱۰/۹۰) برای اولین بار، بابا ع ر هم با من اومد تو اتاق سونوگرافی و شما رو دید. راستش من بیشتر حرکات باباتو نگاه میکردم تا اینجا برات بنویسم. آخه از هر تکونی که میخوردی انگار قند تو دلش آب میشد. من کاملا حرکاتشو زیر نظر داشتم. دونه دونه از دکتر میپرسید که مثلا سرش کجاست که دکتر کلا صورت خوشگل شما رو بهمون نشون داد. وای که چقدر خوشگلی انگار! اصلا هیچ جای بزرگ یا ناهماهنگی تو صورتت نبود. بابا ع ر به دکتر ...
20 دی 1390

ورود عسل تو دلی به 8 ماهگی

سلام ریحون تر و تازه مامان رایکا، خوبی فنچ کوچولوی تو دلی؟ دو سه روزی میشه که وارد ماه هشتم بارداری شدم عزیزم. فکر کن مامان ۴۰ کیلوییت برای اولین بار در عمر ۲۶ ساله اش شد ۵۰ کیلو. تا الان ۱۰ کیلو چاق شدم فسقولی تو الان یه مامان قلمبه داری که خاله شیما بهش میگه گردو! دیگه تا دو ماه آینده چه رکوردی قراره از خودم به جا بذارم با خداست فرشته کوچولو. فقط امیدوارم تو در حال وزن گیری باشی پاکوچولو. اگه بدونی چقدر دلم میخواد بدونم الان چند کیلو شدی؟ آخه من از هفته ۲۰ تا حالا سونو نرفتم ایشالا که همه نینیا در پناه خدا سالم و سلامت باشن و تپلو مپلو به دنیا بیان خب برات تعریف کنم که چهارشنبه (۷/۱۰/۹۰) با ماما...
10 دی 1390

خرید برای پسته خندونم

سلام آبنبات قلبی خوشمزه مامان، خوبی مهربون دلم؟   نازنین دخملم، روز دوشنبه (۲۱/۹/۹۰) با بابا ع ر و مامانی و خاله شیما رفتیم خرید برای شما. مامانی خوشگلت زحمت کشید و کلی برای دخمل نازمون خرید کرد. لباسای نانازی، جورابای کوچولو موچولو، لوازم بهداشتی، ظروف غذا، ساک لوازم، روتختی، سه تیکه خوابت، لوازم شخصی کلوچه شیرینم (مسواک انگشتی، ناخن گیر، قاشق حرارتی، ...) و کلی چیزای خوشگل ویژه پسته خندونم! پنج شنبه (۲۴/۹/۹۰) هم مامانی و خاله شیما اومدند خونه مون و کلی زحمت کشیدن تا اتاق شما حسابی مرتب و خوشگل شد. اون شب بابا ع ر ساعت ۸:۳۰ به همراه عمو محمدت اومدن که رفتیم بیرون شام خوردیم. بعدش که اومدیم ...
1 دی 1390

پاکوچولو استقلالی می شود

سلام خرگوشک مامان، بلوط خرمایی خوشگل مامان   عشقم اگه بدونی چی شد؟ جمعه هفته پیش (۱۸/۹/۹۰) بازی پرسپولیس و استقلال بود و استقلاللللللللللل ۳-۰ برد، آبیته! بابا ع ر اگه بدونی چه طفلک شده بود، در عوض من کلی ذوق کردم و شما هم کلی تکون خوردی! حالا نمیدونم از ذوق من شما هم ذوق کردی یا واقعا خودتم استقلالی هستی. به هر حال امیدوارم استقلالی بشی که روزای دربی من و شما آبی بپوشیم و یه تیم هواداری تشکیل بدیم و کلی به بابا ع ر بخندیم وقتایی که می بازه (که شامل بیشتر مواقع میشه) فردا هم ایشالا با بابا ع ر و مامانی و خاله شیما میریم خیابون بهار که برای مموش مامان لباس بخریم. امیدوارم لباسهای تخمینی...
20 آذر 1390

خرید فرش و کاغذدیواری برای آنی کوچولو

ای جاااااااااااااااااان دخمل نازدونه من، ستاره شبای نقره ای من، جیگرطلای من   اومدم برات از روز تولدم(۹/۹/۹۰) بگم. من و بابا ع ر از شب قبلش رفتیم خونه مامانی جون. صبح مامانی منو با صدای تولد مبارک از خواب بیدار کرد. خیلی خوب بود! روزتولدم با یک صبحانه ویژه و درست حسابی شروع شد. بعدش من و مامانی و بابا ع ر رفتیم برای خرید موکت و روفرشی و کاغذدیواری واسه اتاقت. رفتیم سهروردی و برات یه کاغذدیواری با کلی عکسای جک و جوونور کارتونی نانازی انتخاب کردیم. خرگوش و سنجاب و جوجه اردک و این چیزا داره روش. خیلی خوشمله! بابا ع ر پیشنهاد داد که اینو بخریم. روفرشیت هم عکس دامبو (فیل گوش دراز کارتونی) داره روش...
11 آذر 1390

آغاز ماه هفتم بارداری و بارش اساسی برف

سلام هلوی آبدارم، خوبی توت فرنگی کوچولوی خوشملم؟ ایشالا از امروز شما ۱۰۰ روز دیگه مهمون دل مامان هستی. من که عاشق این روزای شیرین بارداریم هستم و دوست دارم که سر موقع دنیا بیای نارنج خوش عطرم. هر چند دوست دارم که زودتر ببینمت، اما الان هم با چشم دلم دارم می بینمت و کلی لذت میبرم. حست میکنم! حتی ویژگی های اخلاقیتو میتونم حدس بزنم! احساس می کنم خیلی دخمل آرومی هستی. خیلی با احساس و آروم و مهربان! به خاطر همین هم اسم" آنیتا " رو برات انتخاب کردیم که یعنی مهربانی، خوشرویی و آراستگی. پنج شنبه (۳/۹/۹۰) رفتیم خونه خاله شیمای خوشگلت برای تولد علی ناز و دوست داشتنی خاله. خیلی خوش گذشت. خاله ها و دختر خال...
6 آذر 1390

دخمل من رفت سینما

سلام پاکوچولوی نازی نازی، دخمل مهربون مامان و بابا! سلام بارون نرم و نازکم   جمعه (۲۷/۸/۹۰) من و بابا ع ر و شما برای اولین بار سه تایی رفتیم سینما فیلم سعادت آباد. فیلم خوبی بود. من فیلم اجتماعی دوست دارم کلا. فکر کنم تا مدتها بعد به دنیا اومدن شما باید دور سینما رفتن رو خط بکشیم. میتونیم صبر کنیم و وقتی که سی دی فیلم وارد شبکه نمایش خونگی شد بریم بخریم و دور هم تو خونه ببینیم گل ناز و خوشبوی من. شنبه (۲۸/۸/۹۰) من یه خرده احساس کسالت و درد داشتم و کلا حالم خوب نبود، زنگ زدم به بابا ع ر که سریع خودشو رسوند و منو برد دکترم تو بیمارستان چمران. خدا رو شکر که مشکلی نبود. خانم دکتر گفتند رشد شما خیلی خوب بوده و صد...
29 آبان 1390

من و دخمل گیلاسی

سلام گیلاس خوشمزه مامان. خوبی دخمل کوچولوی خوشبوی من؟ اگه بدونی این روزا چقدر از اینکه    حست می کنم خوشحالم. نمی تونی تصورشم بکنی که چقدر عشق منی تو دیشب که شب عید غدیر بود، با بابا ع ر رفتیم خونه مامانی جونت. قبلش رفتیم شهر کتاب میدان هفت حوض که برای مامانی کتاب بخریم. نا سلامتی هفته کتابه عمرم. شما هم که ایشالا دنیا بیای من و بابا ع ر کتاب بارونت می کنیم. عشقم اینه که بشینی کتابا رو ورق بزنی بگی برات بخونیم چه موقعی هم رسیدیم هفت حوض! زمان آتیش بازی و جشن و شادی و ... خلاصه کتاب "آناکارنینا" رو انتخاب کردیم. خونه مامانی که رسیدیم خاله شیما جون هم اونجا بود. گفت که شما دیگه حسابی داری خودنمایی م...
24 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پاکوچولو می باشد