پاکوچولوپاکوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

پاکوچولو

کاشکی وصل شود عشق تو به آزادی🌱

قطره طلای من تویی

سلام نازدار من. آنی من تبدیل شده به یه جوجه کوچولوی جیک جیکو که از صبح که بیدار میشه تا شب یک بند جیک جیک میکنه و مغز مامان باباش رو حسابی تحت تاثیر قرار میده! دیگه چه کنیم، خودم کم غر غرو بودم، آنی هم اضافه شد! بیچاره باباش  ازت انتقاد کردم دخمل ناناز مامان، الان خوبیات رو هم میگم که دلت نشکنه کمک میکنی تو هر کاری. جمع و پهن کردن سفره، بردن ظرف بستنی یا لیوان برای بابا و ...، بوس کردن گاه و بیگاه ما و غافلگیر کردنمون! ( وقتی کار بدی میکنی بهت اخم میکنیم شروع میکنی تند تند ماچ کردن ) این مدت همه اش مسافرت بودیم. اول رفتیم یزد برای عقد عمو، بعد یه هفته رفتیم طالقان و تو حسابی جوجه بدبختی رو که خریده بودیم چلوندیش ...
22 مرداد 1392

یاس من، تمام عشقم

یاس لب صورتی من سلام، عشق نازنینم سلام میدونی که خیلی دوست دارم.  بابا ع ر هم که عاشقته. چند شب پیش یه سوسک اومده بود، من یهو جیغ کشیدم سوسسسسسسسسسسسک و بابا ع ر رو از خواب بیدار کردم که بکشدش. تو هم هی میدویدی و ورجه وورجه میکردی که ببینی چه خبره؟! بعد که سوسک بدبخت فلک زده کشته شد، هی میرفتی زیر کابینت رو برانداز میکردی و با تعجب میگفتی توسک! قربون این تک زبونی حرف زدنت برم که بعضی موقع ها فقط "تیس تیس " شنیده میشه از حرفات. البته بعضی اوقات خیلی بلند و قاطع صداتو میبری بالا ! مثلا یه روز که داشتیم میرفتیم پارک من یه لباسی تنت کردم و گفتم بریم ددر! بعد دیدم لباسه روش لک داره، درش آوردم که یه لباس دیگه بپوشم ، تو ...
23 خرداد 1392

دلیل بودنم

دلیل بودنم سلام چند تا چیز جدید یاد گرفتی اومدم برات بنویسم. کلمات جدیدی که از من یاد گرفتی: ای بابا و هیس! (نشانه سکوت) من بهت میگم ای بابا، تو هم جوابمو میدی ای بابا وقتایی که بابا خوابه بدو بدو فرار میکنی میری رو تخت، انگشتتو میذاری رو بینیت میگی هیس! کتاباتو میاری میدی دست من که برات بخونم. بعدش که من خسته میشم به زور انگشت اشاره مو میگیری و فشار میدی رو عکسای کتاب یعنی که بازم برام بخون عکس خودتو میبینی میگی نینی ...
19 خرداد 1392

فرشته کوچکم دوست دارم

قشنگ آرومم خیلی دوست داری بری پارک. یه کفش دیگه پات کردیم با اون تو خیابون هم راه میری. مشکل از کفش بود گویا! یه عکس از نوروز 92/ویلای شیرکوه اینجا هم مامانی اومده بود پیشمون. به زور گل سر زد به سرت. این جوری شدی!!! اما خودمونیم مامانی سلیقه اش حرف نداره تو ست کردن لباسا.  اینجا هم کتاب میخونی به شدت!!!! اینجا هم پسته میخوری باز هم به شدت!!! ...
10 ارديبهشت 1392

تربچه نقلی من پیشرفت کرده😍😘

آنی کوچولوی خوشگلم سلام تصمیم گرفتم یه کم درس بخونم به خاطر همین کمتر میرسم بیام و مطلب بنویسم. کارهایی که تربچه مامان بلده انجام بده عبارتند از: 1-غذا خوردن به شیوه ای کاملا نا مرتب رو بلده 2- صحبت کردن با تلفن وقتی خاموشه! و شماره گرفتن که البته یکبار هم به طور تصادفی یک شماره گرفته بود و  به اصطلاح مزاحم شده بود! 3- بهش میگیم فلان چیز رو بیار برامون میاره  دیگه بابات همه اش بهت ارد میده و شما هم اطاعت میکنی و براش کنترل تلویزیون و ... رو میاری. 4-چشم ، گوش، بینی ، زبون، دل ، دست ، پا و مو رو بلده  وقتی میگیم با اشاره نشون میده و یا زبونش رو در میاره . ابرو رو نتونستم بهش یاد بدم نمیدونم چرا متوجه نشد؟! ...
31 فروردين 1392

دومین بهار تو

گل بهاری فکر کن یک سال و بیست و پنج روزت باشه و شاهد دومین بهار زندگیت باشی. خب این نشون میده که همینجوریشم کلی جلویی!  والا این عکسا رو شب چهارشنبه سوری که شب عید هم هست، گرفتم. فردا ساعت 14:31 سال تحویل میشه! و اینک دعای تحویل سال امیدوارم در سال جدید من کمتر غر بزنم (چون من غرغرو ام)، تو کمتر نق بزنی (چون یه ذره نق نقویی) و بابا ع ر زرنگتر بشه و ما رو بیشتر ببره ددر ( چون یه ذره به دلیل فشار کار تنبله در این امر)همه عاقبت به خیر بشن الهی سال 1392 سال ماره. مار جون خوش اومدی ...
30 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پاکوچولو می باشد