پاکوچولوپاکوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

پاکوچولو

کاشکی وصل شود عشق تو به آزادی🌱

اولین یلدای با تو

آخ جون... این همه گفتن شب یلداست یه چیزی هم به من طفلک رسید. زودتر بخورمش تا نظرشون عوض نشده! مامانم بد داره نگاه میکنه وای دیدین گفتم... اومد طرفمون! الان ازم میگیردش. مامان خیلی بدی. بذار یه آب خوش از گلوی من بره پایین آخه ...
2 دی 1391

دیوونه شدن مامان رایکا توسط نیم وجب بچه وروجک!

هر چیزی رو زمین باشه برمیداری میخوری. تکه های چیپس، کاکائو، شیرینی (که به لطف بابا ع ر همیشه رو زمین یافت میشه!) و حتی مووووووووووووو       آخه چرا؟ دعوات هم که میکنم فقط میخندی. بعد مریض بشی من چه کار کنم اونوقت؟ ...
15 آذر 1391

طناز من

همین یک ساعت پیش داشتم با مامانم  تلفنی صحبت میکردم. آنی کنارم بازی میکرد و صداش میومد. مامان گفت گوشی رو بذار گوشش باهاش حرف بزنم! همیشه این کارو که میکردم آنی کاملا ساکت میشد، میخندید و میخواست تلفن رو بخوره. اما این بار برعکس متوجه صدای مامان شد و شروع کرد به زبون خودش یه چیزایی گفتن. مامانم خیلی براش جالب بود گفت چی میگه ؟ من: اما هر دو خیلی خوشحال شدیم. اولین بار بود که آنی یه جورایی با تلفن حرف زد و نخواست بخوردش. کاملا به حرفای مامانم گوش میداد و جواب میداد. مامانم ازم خواست که حتما یادداشت کنم. منم با وجود خستگی اومدم و نوشتم. تازه جالب اینکه وقتی بعد از این تلفن خواستم بخوابونمش، یکهو دیدم سریع پستونکشو از دهنش در ...
1 آذر 1391

خوشحالی

خوشحالم به خاطر بوی گل میخک بارون رنگ تند برگ‌ریزون به خاطر مهربونیای مامانم نگاه معصوم دخملی ...
13 آبان 1391

دندون موشی جون

پنجشنبه 11/8/91 مامانی و خاله شیما اینا اومدن خونه مون و سورپرایزمون کردن. به مناسبت دندان در آوردن آنی براش کیک و کادو آوردن. واقعا خیلی زحمت کشیده بودن. خیلی به من و آنی جونم خوش گذشت. دستشون درد نکنه واقعا! کیک رو خاله خودش برات پخته بود. خیلی خوشمزه هم بود. یه کم به خودت هم دادیم خوردی با اون دو تا دندون موشیت. ...
13 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پاکوچولو می باشد