دخمل من رفت سینما

سلام پاکوچولوی نازی نازی، دخمل مهربون مامان و بابا! سلام بارون نرم و نازکم

 جمعه (۲۷/۸/۹۰) من و بابا ع ر و شما برای اولین بار سه تایی رفتیم سینما فیلم سعادت آباد.

فیلم خوبی بود. من فیلم اجتماعی دوست دارم کلا. فکر کنم تا مدتها بعد به دنیا اومدن شما باید دور

سینما رفتن رو خط بکشیم. میتونیم صبر کنیم و وقتی که سی دی فیلم وارد شبکه نمایش خونگی شد

بریم بخریم و دور هم تو خونه ببینیم گل ناز و خوشبوی من.

شنبه (۲۸/۸/۹۰) من یه خرده احساس کسالت و درد داشتم و کلا حالم خوب نبود، زنگ زدم به بابا ع ر

که سریع خودشو رسوند و منو برد دکترم تو بیمارستان چمران.

خدا رو شکر که مشکلی نبود. خانم دکتر گفتند رشد شما خیلی خوب بوده و صدای قلبت رو هم گذاشت

من بشنوم. البته من اون شب رو خیلی به سختی گذروندم. از شدت بدن درد خوابم نمی برد و خیلی

دلم برای شما می سوخت. می ترسیدم اذیت بشی. اما با استراحت کامل و رسیدگی های بابات الان

خیلی حالم بهتره و دارم برای شما مینویسم. ایشالا که همه بچه های دنیا همیشه سلامت و شاد

باشن و خنده از رو لباشون محو نشه هیچوقت.

راستی من همیشه عادت دارم با غذام دوغ بخورم. اصلا نوشابه نمیخوردم هیچوقت. اما دکتر گفت به

خاطر دل درد خفیفی که دارم نوشابه رژیمی رو اول گازشو بگیرم بعد بخورم

یعنی تو این مورد نوشابه خوردن هم شما به بابا ع ر رفتی!