پاکوچولوپاکوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

پاکوچولو

کاشکی وصل شود عشق تو به آزادی🌱

هفته 32 و سونوگرافی میوه بِهِ من

1390/10/20 8:16
نویسنده : رایکا
235 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق کوچولوی مامان رایکا، خوشبوی مامان چطوره؟

هفته پیش مامان جون و بابا جون اومده بودن خونه مون و این هفته هم خونه تکونی داشتیم،

من دیگه الان سر فرصت اومدم تا برات از خبرای این مدت بنویسم.

چهارشنبه (۱۴/۱۰/۹۰) برای اولین بار، بابا ع ر هم با من اومد تو اتاق سونوگرافی و شما رو دید.

راستش من بیشتر حرکات باباتو نگاه میکردم تا اینجا برات بنویسم. آخه از هر تکونی که میخوردی انگار

قند تو دلش آب میشد. من کاملا حرکاتشو زیر نظر داشتم. دونه دونه از دکتر میپرسید که مثلا سرش

کجاست که دکتر کلا صورت خوشگل شما رو بهمون نشون داد. وای که چقدر خوشگلی انگار!

اصلا هیچ جای بزرگ یا ناهماهنگی تو صورتت نبود. بابا ع ر به دکتر گفت چه بینی کوچیکی هم داره

و دکتر هم خندید و گفت آره بینیش کوچیکه. چشمات هم به نظر بسته بود. دست و پای کوشولو

و ستون مهره هاتو هم نشونمون داد و همه چی خوب و سالم بود. خدایا شکررررررررررررررررت

سرتو که میچرخوندی بابا ع ر لباشو غنچه میکرد و انگار داشت برات بوس میفرستاد.

خلاصه اینکه واقعا دلش میخواد شما زودتر بیای و بغلت کنه و بوی تنت رو حس کنه عسل مامان

راستی مامان جونم شما فرشته کوچولو هنوز نچرخیدی و سرت بالا بود. ای سر به هوا، بچرخ دیگه!

خلاصه که خیلی خوب بود، اما من و بابا ع ر خبر نداشتیم که دکترم قراره اینقدر ما رو بترسونه.

فرداش یعنی پنج شنبه (۱۵/۱۰/۹۰) من جواب سونو رو بردم به دکترم نشون دادم، گفت مایع امنیوتیک

کران بالای محدوده نرماله، بعد اومد معاینه ام کرد و گفت باید یه سونوی داپلر هم انجام بدی که دقیق تر

باشه. خلاصه ما هم راه افتادیم رفتیم سونوگرافی نیاوران که گفت پنج شنبه ها داپلر نداریم. دوباره

برگشتیم بیمارستان و من رفتم آدرس دو تا سونوگرافی دیگه رو از خانم دکتر گرفتم.

بابا ع ر که اصلا نمیتونست رانندگی کنه و ماشینو گذاشتیم تو پارکینگ، با تاکسی تلفنی رفتیم.

ایندفعه دیگه از همون اولش زنگ زدیم به هر دو تا سونوگرافی که ببینیم کدومشون کار ما رو زودتر انجام

میده و قرار شد بریم سونوگرافی توسکا تو پاسداران! تازه اینم از خوش فکری مامانت بود ستاره آسمون

بهارم که شماره ها رو از ۱۱۸ گرفتیم و اول هماهنگ کردیم وگرنه مثل دفعه اول باید میرفتیم و برمی

گشتیم. بابا ع ر که طفلک دست و پاشو گم کرده بود. اما من آرومتر بودم. چون میدونستم شما جات

امنه 

خلاصه من با اینکه شب قبلش خیلی بد و کم خوابیده بودم چاره ای جز شکیبایی نداشتم.

چون ما آخرین نوبت بودیم و چون کارمون واجب بود حاضر شده بودند بدون وقت قبلی کار ما رو انجام بدن

البته اخرش خودشون ازمون معذرت خواستن که ببخشید، راه دیگه ای نبود!

خلاصه ما که دیدیم حدود سه ساعت باید معطل باشیم رفتیم ناهار خوردیم و برگشتیم.

این دفعه هم همه چیز خوب بود خدا رو شکر. این بار خون رسانی به مغز نابغه کوچولوم، کلیه هاش و

چند تا چیز دیگه هم بررسی شد و هر بار خانم دکتر با رضایت میگفتند که نرماله!

فقط مثل دیروز که دکتر به ما گفت چقدر تکون میخوره، امروز هم دکتر گلایه داشت که ای بابا، اینقدر فعاله

و حرکت میکنه من نمیتونم کارمو انجام بدم. تا میخواست کاری کنه سرتو تکون میدادی نقلکم!

گفت خیلی دختر فعالی داری، اگه فقط یه لحظه وول نخوره من کارم تموم میشه، اما سرشو بیشتر از

پاش تکون میده

سونوگرافی ۳۱ هفته و ۶ روز رو نشون داد و وزن ۱۸۰۰ گرم عزیزدلم.

درباره مایه امنیوتیک هم گفت که چون تو محدوده نرماله هیچ خطری نداره و چیز مهمی نیست.

خلاصه جواب رو دوباره بردیم بیمارستان و خیالمون راحت شد. فقط من باید بیشتر استراحت کنم تا شما

یه وقت هوس نکنی زودتر باباتو سورپرایز کنی شکلات کاکائویی خالص بابا.

یکشنبه و دوشنبه (۱۹و۱۸/۱۰/۹۰) هم مامانیگلت به همراه خانومی که اومده بود کمکمون خونه مون رو

عین دسته گل تکوندن و خونه تکونی امسال ما تو دی ماه انجام شد.

اگه خدا بخواد دیگه فقط منتظر شما هستیم که بیای و خوشحالمون کنی نازنینم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پاکوچولو می باشد